دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 7653
تعداد نوشته ها : 4
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
خداحافظی پورسرخ با جعبه جادویی
 تکیه کلام هایش را ساده نباید گرفت.همان اصطلاحات خاصی که می توانید صفت «پوریایی» را به آنها دهید.پوریا پورسرخ از آن آدم هایی است که اولش کمی دور است.بعد نزدیک می شود و یکهو می بینید که به اندازه صمیمی ترین دوست تان به او نزدیک اید.خوب حرف می زند ، آنقدر که گاهی مجبور به سکوت می شوی.عاشق حامد بهداد و کامبیز دیرباز است.با بازی حمید فرخ نژاد حال می کند و حرف های پرویز پرستویی توی گوش اش مانده است.خودش می گوید آدم باهوشی نیست ولی اغراق را از نگاهش می توانید بفهمید.با ما شب ، دیر وقت در کافه قرار گذاشت و هات چاکلت و برانی شکلات اش را با اشتها خورد :« من نمی توانم در برابر خوراکی ها مقاومت کنم.» رژیم گرفتن را با ورزش و بدن سازی تاخت زده و حالا برای خودش یک ورزشکار شش سیلندر است.ژوبین روزهای دور ، در عرض این چند سال انگار بیشتر از آنچه باید، بزرگ شده است.دیگر هیچ اثری از آن نگاه های کشدار عاشقانه و آه های عاطفی را نمی توانید در او پیدا کنید.جای همه آنها را انرژی او برای تجربه تازه گرفته است. یکی دو ساعت گپ زدن با او وگفتن و شنیدن در مورد تجربه های بی نظیرش حال هرکسی را عوض می کند. پوریا عاشق تجربه اندوزی است.عاشق کارهای متفاوت است و عاشق نقش هایی که می داند مخاطب هایش از او انتظار دارند. اگر تخس بودن شاهین در «صاحبدلان» و مرام و معرفت رضا در «روز سوم» را جمع بزنید و چاشنی خواندن و دیدن و شنیدن را به آنها اضافه کنید معجونی دست تان را می گیرد که می توانید با کمی تغییر اسم « پوریا پورسرخ » را روی آن بگذارید.پوریا مهمان همیشگی شبهای رمضان است.حتی اگر سال گذشته بعد ازعدم توفیق « شکرانه » با تلویزیون خداحافظی کند ، بازهم می پذیرد که امسال هم در ماه رمضان مثل سال های پیش خودی نشان دهد. آدم های خوش خیم اینجوری اند دیگر.از بازی در هیچ نقشی ابایی ندارد.هر چند که ترجیح می دهد نقش هایی را بپذیرد که در آنها جواب داده.کله نترسی دارد و همین او را تبدیل به یک بازیگر متفاوت می کند. پوریا پورسرخ خودش را در حالی به گفت و گو رساند که تنها صبح ها سر فیلم برداری سریال اش بود. ترجیح می داد عکس های ما بسوزد چون موهایش را دوست نداشت.ولی این بار هم شانس ما گفته بود ( شرمنده پوریای عزیز) . آن قدر جلوی دوربین ما راحت بود که به خودمان اجازه دهیم کلیک کلیک از او عکس بگیریم و بی خیال ساعت ، که از نیمه شب گذشته بود شویم.
شیطنت اش جلوی دوربین و خنده های بی محابایش نگذاشت یاد خستگی بیفتیم.تا جایی که باز هم خنده او حلال مشکل بی برقی شد. پوریا پورسرخ را باید بیشتر شناخت.او از سریال هایش از خلقیات اش و از نقطه ای که قرار است به آن برسد ، بی پرده حرف زده است.خنده رو با همان تکیه کلام هایی که بعد از این گفت و گو در دهان همه ها جا ماند. پوریا پورسرخ آدم راحتی است ؛ راحت تر از آنکه فکرش را کنید.حتی راحت تر از تمام تکیه کلام های به یاد ماندنی اش.

 مدیر برنامه اگر مدیر مسائل خاله زنکی نباشه خوبه
من مدیر برنامه ندارم.اعتقادی هم ندارم.حداقل فعلا.اینکه من فلانی رو به عنوان مدیر برنامه بفرستم تا برام فیلمنامه بیاره ، این کار رو پیک موتوری هم می تونه انجام بده. از نظر من این مهمه که تو به عنوان یک دوست و مشاور به من بگی که چه کاری درسته و چه کاری رو نباید انجام بدم.اینکه فیلمنامه رو کسی برام بخونه و نظر بده.خب یک عالمه استاد خوب وجود داره.مثل آقای شکیبایی که حتی وقتی زنده هم بود پشت سرش همه خوب می گفتن.مدیر برنامه در ایران به نظر من بیشتر حالت کمدی داره.مدیر برنامه اگر مدیر مسائل خاله زنکی نباشه خیلی هم خوبه. مثلا ممکنه من یک چیزی رو ندونم و از شما بپرسم که این خوبه یا نه و شما بدون اینکه از من پولی بگیرید منو راهنمایی می کنین چون با هم رفیقیم و در عین حال داشتن چنین رابطه ای به شما تو کاراتون کمک می کنه.اما مدیر برنامه ای که می دونید لابی داره و در فلان نقد که نوشته ، از شما تعریف کرده ، من ترجیح می دم اگر نقدی از من می شه نقد درست و صادقانه ای باشه.مثلا یکی از مجلات مسخره نوشته بود که من سر سریال شکرانه درگیر ژست بوده ام. در صورتی که فردی که درگیر ژست باشه اجازه نمی ده که اون گریم و سر و صورت زشت روش اجرا بشه. من اصلا دوست داشتم که چهره داغون و خسته ای داشته باشم چون بعد از فیلم روز سوم بود و من 15 کیلو اضافه وزن داشتم و از طریق اندام ام نمی تونستم اون تکیدگی رو نشون بدم. من نقد درست رو رد نمی کنم. منتقدی مثل مهرزاد دانش وقتی هم که ایراد می گیره می دونی که یک ایراد درسته و اگر نوشته ، بد بودی حتما توضیح می ده که چرا. در مورد نقد من نه وقتی که ازم تعریفی می کنند ذوق می کنم و نه وقتی ایراد می گیرند ناراحت می شم چون یک امر کاملا سلیقه ای است. مثلا من یادمه زمانی که «حکم» کلید خورد مجله فیلم و سینما تیتر زد : « شاهکار سینما ».در صورتی که با تمام احترامی که برای کیمیایی قائل ام ، از کجا می دونیم کاری که هنوز ساخته نشده یک شاهکاره ! مگرماعلم غیب داریم ؟!    هنوز خجالتی هستم

 ساده گرفتن مسائل اشتباهه.من معتقدم هر چقدر هم که باهوش باشی یک سری از چیزها رو فقط به مرور زمان یاد می گیری و باید صبر کنیم. من سال اول که تجربیات زیادی نداشتم بلد نبودم که با آدما و مسائل چه طور برخورد کنم. یکجا که می رفتم با این دوربین های دیجیتال از من 400 تا عکس می انداختند و نشریات این عکس ها رو رد و بدل می کردند و یکهو می دیدم که عکسم روی جلد مجله ای رفته که اصلا اسم اش رو نشنیدم چند وقت پیش با یکی از دوستان مطبوعاتی کل کل داشتم. می دونستم که راحت می تونه عکس منو دست کاری و خراب کنه و این کار رو هم کرد.البته من هنوز هم خیلی خجالتی هستم و در مقابل همه کوتاه می آم.


 خجالت نمی کشم که بگم معلم خصوصی بازیگری دارممن در سال 85 چند تا فیلم سینمایی داشتم و 3 تا سریال ، پارسال من فقط 14 سکانس سر کار شهبازی بازی کردم که به تمام کارهام می ارزه. اما یک هو خیلی کم کار شدم. خجالت نمی کشم که بگم در این فرصت برای اینکه از محیط دور نشم چند استاد خصوصی از کلاس های قبلی بازیگری ام گرفتم و شروع به تمرین بازیگری و تمرین بدن کردم. من متن ها و حس های مختلف و شخصیت های مختلف رو کار می کردم. فیلم می دیدم و روی فن بیان کار می کردم. من مشکلی تو حرف زدن ندارم و فقط سین و شینم یک کم می زنه که با تمرین این رو کم کردم. یک سری بازیگر داریم که ریتم تندی دارن ، مثل حمید فرخ نژاد که ریتم تندی داره و تماشاگر لذت می بره. من در این یک سال روی این ریتم ها و بازی خودم کار کردم.     در مورد بدن در کاری بازی کردم به نام ( حرکت اول ) که کار جدیدی در زمینه جلوه های ویژه در ایران بود و کارگردان کار فرهاد نجفی است که تازه به ایران آمده و پر از ایده است و خیلی هم جسوره.خیلی از این کار خوشم اومد و از آقای شایسته خواستم که سر صحنه ها بدل به جای من بازی نکنه و این باعث شد که من اضافه وزن خودم رو که سر شکرانه و روز سوم به وجود اومده بود از بین ببرم. در این مدت با اساتید خیلی روی ایرادهای ایستادن و راه رفتنم کار کردم. « باید برای کسی که مخاطب رو به سینما می کشه ارزش قائل باشی. این مخصوصا در ایران مهمه که بتونی مردم رو قانع کنی تا بیاد و در این سینمای بی کیفیت بنشینه و این فیلم ها رو ببینه. » « من نمی دونم کار قبلیم بهتر بوده یا کارهای الان.این ها همه تجربه است و من هم تا به حال از این تجربه گرایی که داشتن نفعی نبرده ام. »

 برای شکرانه خیلی اذیت شدمپارسال بعد از شکرانه کم لطفی های زیادی به ما شد ؛ مثلا یک سری بازیگر های پیش کسوت بودند که دوست داشتند اسمشون در تیتراژ اول بیاد ، شاید هم حق داشتند.همیشه می گن حرمت امام زاده رو متولی اون نگه می داره ، اما همین ها رفتن و اعتراض کردند و کم کم همه این اجازه رو به خودشون دادند که کار رو بکوبند. من نمیگم شکرانه کار خوبی بود ، اما کاری هم نبود که از قسمت سوم همه بخوان روش شمشیر ببندن.بعدش هم شکرانه بدترین ضربه ها رو از شبکه 5 خورد که بدترین ساعت رو بهش دادن که 3 تا فوتبال بهش می خورد و با بدترین سانسورها از همان اول رو به رو شد ، چیزی که برای سریال های دیگه نیست. ما حتی پخش 15 دقیقه ای داشتیم و این رو من برای بار اوله که دارم می گم. شکرانه داستان یک طلبه بود که یک خواب می بینه و به پدرش که پهلوان بوده میگه. یعنی یک شب یک خانمی به خوابش می آد و میگه که قرآن نخون ، خدا از حق الله می گذره اما از حق الناس نمی گذره. و این طلبه به تاجیکستان می ره و عاشق یک دختر بدنام و درگیر آدم های اطراف اون میشه. داستان بسیار پر کششی بود و این طبیعیه که وقتی پسر دیگه طلبه نباشه و دختره فاحشه نباشه ، دیگه اتفاقاتی این وسط نمی افته ؛ یک بابایی رفته تاجیکستان و خیلی بی ربط با یک عده ای دعواش شده ، همین. تغییر دادن داستان شکرانه از همان اول شروع شده بود و کسانی هم که باید پشت سریال می بودند کاری نکردند و وقتی هم اعتراض می کردیم می گفتن روحیه ایثار داشته باشید که من نمی دونم این روحیه ایثار یعنی چه؟ یعنی باید به ما ساعت پخش بد بدن و ما هیچی نگیم؟ من هیچ وقت یادم نمی ره ، مثلا من داشتم بازی می کردم و یکدفعه کات می دادن چون یک خانم تاجیکی هم سن مادر بزرگ من از 8 تا خیابون آن طرف تر رد شده بود. وقتی شما تاجیکستان رو انتخاب می کنید باید شرایط اش رو هم قبول کنید. خب یکی از شهر های ایران رو انتخاب می کردین که پوشش خانما مشکلی نداشته باشه. من در شکرانه خیلی اذیت شدم.مثلا من 30 روز به قم می رفتم و کتاب های مذهبی می خوندم خب اگر قرار بود اون شخصیت طلبه نباشه از اول تصویب نمی کردن.چیزی که قرار بود باشه با چیزی که پخش شدخیلیفرقداشت.بنابراین من گفتم دیگه واسه  تلویزیون بازی نمی کنم.    « کارگردان حرکت اول خیلی دل داره. منو برده بود یک جا که 50 متر ارتفاع داشت و من بهش گفتم که از بچگی از ارتفاع می ترسم و وقتی سوار هواپیما می شم دست و پام می لرزه. فکرش رو بکنید. » 


   فیلم قوی ، لابی قوی هم می خواهد من بعضی از فیلم های خودم رو هنوز حتی یکبار هم ندیده ام و از گفتنش هم خجالت نمی کشم. من مصائب دوشیزه را فقط یکبار و در سینما دیدم. قبلا هم ذهنیتی داشتم که باید همه ژانر ها رو تجربه کنم و الان پشیمونم. بعد از وفا 50 تا پیشنهاد نقش عاشق داشتم اما من رفتم صاحبدلان و اون نقش تخس رو بازی کردم و بعد مصائب دوشیزه رو کار کردم که برای من یک تجربه بیخود بود. من در مورد فیلم بحث نمی کنم بلکه در مورد تجربه خودم در این ژانر حرف می زنم. پسران آجری اولین کار من بود که هم زمان با مهمان بود و در هر 2 فیلم هم قبل از اسمم نوشتند : « با معرفی .... » . دوست داشتم در آن مقطع بگم که سینما رو با نقش یک شروع کرده ام و به نظرم خیلی ها شروع ضعیف تری داشتند. همه که با بن هور شروع نکرده اند ، کسانی رو هم داشته ایم که با فیلم هایی به مراتب ضعیف تر از پسران آجری شروع کرده اند. یک زمانی است که من می گم می خوام با یک فیلم قوی شروع کنم اما فیلم قوی لابی قوی هم می خواد که این بد نیست ، اما من هنوز این ارتباط رو در سینما ندارم و باید زحمت اش رو بکشم. پسران آجری رو خود من هم ندیده ام و همون موقع هم هر کسی به من میگفت می گفتم معلومه که فیلم خوبی نیست و این در همان زمان ساخت اش هم معلوم بود. من نمی گم که فیلم بدی بوده اما همیشه افتخارم اینه که میگم پسران آجری اولین کار منه بگذارید کنار ، روز سوم که آخرین کار منه تا تفاوت بازی من رو ببینید و متوجه بشید که من در این مدت نخورده ام و نخوابیده ام. این نشون می ده که مبحث سینما برای من جدی بوده و زحمت اش رو کشیدم.
« صادقانه می گم که برای من تا حالا تو چشم بودن مساله نبوده.من تا حالا این رو حس نکرده ام. فرق این که فیلمی پرده یا تو تلویزیون داشته باشم یا نه. شاید هم به این خاطره که من همیشه در این 2 ساله یک کار داشته ام که فراموش نشم. »

  کتاب هایی می خوانم که در فضای کار قرار بگیرم من همیشه سر کار به دنبال کتابی بوده ام که یک فضای ذهنی نزدیک رو به من بده. حالا شاید هم خیلی شبیه نباشه.مثلا برای شکرانه دوستی کتاب « من او » رو به من پیشنهاد کرد که شاید اصلا ربطی هم نداشته باشه ، اما من فکر می کنم که خوندنش بی تاثیر نیست و تو رو در اون اتمسفر قرار می ده. اما متاسفانه اتفاقاتی که در مورد من ٍ پورسرخ می افته ، اینه که جه کسانی قراره بازی من رو تحلیل کنن. به نظر من نگاه ما مجله زردی شده تا اینکه بحث فنی کنیم. من نقد هایی رو که در مورد کارم نوشته می شه جمع می کنم و بعضی هاش هم واقعا کمکم کرده. مثلا یک منتقدی به درستی به من گفت حرکتم زیاده و من اون رو از بین بردم ؛ به جز روز سوم که نقش ام آبادانی اکتیو بود و بازی دیگه ای رو می خواست. یا آقای معلم ، دانش ، مروتی و درستکار که نکات خوبی رو به من گفتند و به درد من خورد.اما معلم گرفتن من ربطی یه این نقدها نداشت و به خاطر یک اعتقاد شخصی بود ، من حتی اگر بخوام لبو بفروشم می روم و یک کتاب در مورد چغندر و لبو می خونم که اطلاعات لازم رو داشته باشم و همینطوری الکی نرم سر صحنه.

 نمی خواهم ژانر های مختلف را تجربه کنم متاسفم از اینکه این حرف رو می زنم ، اما الان نمی خواهم تجربه جدید داشته باشم ، چون حتی اون منتقدی که می آد و افراد رو برای تجربه جدید تشویق می کنه ، برای اون ها حق تجربه قائل نمی شه. منتها بحث اینه که وقتی در نقشی کلیشه میشی از کار قبلیت 2 تا تجربه می آری ، اما وقتی وارد یک کار جدید می شی انگار به یک محیط تازه رفتی. مثلا وارد فیلم مصائب دوشیزه می شوی با یک ریتم کند که کارگردان بسیار خوبی هم داشت که نوع بازی رو می خواست. یا شکرانه که می خواستم چهره ام بد باشه. وقتی می ری و تجربه تازه می کنی کسانی که مدعی تجربه گرایی هستند خودشون این کار رو تایید نمی کنن ، پس چرا تو باید این کار رو انجام بدی.


 کیفیت کار تلویزیون از سینما بالاتر است هنوز هم معتقدم و تاکید می کنم که کیفیت کار تلویزیون بهتر از سینماست. یادمه همسر وودی آلن در فیلم آنی هال به همسرش می گفت که آشغال ها رو دور نریزیم ، چون می تونیم باهاش برنامه تلویزیونی بسازیم ! آره اونجا در هالیوود کمپانی های بزرگی هستن که شبکه های تلویزیون خصوصی رو قورت می دن ، اما اینجا حتی بزرگترین تهیه کننده های ما هم بدون حمایت های دولتی نمی تونن یک کار بزرگ انجام بدن و تلویزیون بزرگ ترین تهیه کننده است. برای همین معتقدم که سطح آثار تلویزیون در این چند سال اخیر خوب بوده و حتی از چهره های شاخص سینما در کارهاش استفاده می کنه. مثلا همین فرامرز قریبیان که وقتی کنارش بازی می کنی می تونی کلی چیز یاد بگیری . خیلی باهوش و مسلطه ، جوری که تو حسودیت می شه و حتی پیش خودت می گی که من چرا این قدر باهوش نیستم.« یکبار یکی از استادام یک جمله خیلی خوبی گفت ، گفت که نه عینک آفتابی بزن که نشناسنت نه بزن که بشناسنت. » 
 کونگ فو پاندا ، فیلمی که برایش گریه کردم
یک کارتون هست که تو رو خدا ببینید من این رو دوبی توی سینما دیدم و از ذوقم 2 بار دیگه هم رفتم و دیدم اش. ما می خواهیم فیلم معنا گرا بسازیم اما به نظر من کارتون کونگ فو پاندا معناگر است و زندگی رو به آدم ها یاد می ده.شاید شما خنده تون بگیره اما من بار اول که این فیلم رو دیدم ، گریه کردم چون یکی از بزرگترین مشکلات زندگی من رو حل کرد. این فیلم میگه پاندا شکموئه و وقتی می خوای تمرین اش بدی از همین ویژگی اش استفاده کن. من هم باید سعی کنم از ویژگی خودم خوب استفاده کنم. این فیلم رو 3 بار پشت هم دیدم و واقعا قشنگ بود.

 « از وقتی اون عینک Dior شاخصه من شد دیگه اون رو نزدم. همیشه دلم می خواد متفاوت باشم اما دلم نمی خواد منو به یه چیز خاص بشناسن. مثه اون شال گردنی که معروف شد. »


سریال های امسال ؟ خدا به خیر کنه ! کارهای ماه رمضان امسال رو نمیشه با پارسال مقایسه کرد چون فکر می کنم که نظارتی که بر کارهای امسال هست روی کارهای پارسال نبوده. من این وضعیت رو خوب می شناسم ، چون من این سومین کار ماه رمضانم بود.شرایطی که به راحتی می تونه 10 پله آدم رو بالا ببره یا پایین بیاره. خدا به خیر کنه.  خداحافظ سریال های تلویزیونی

من از طرفداران پر و پا قرص مهران مدیری هستم و وقتی که اون مثلا در دایره زنگی از شخصیت خودش دور می شه من دنبال همون شخصیت همیشگی می گردم و اونو دوست دارم.شاید سلیقه من این طور شده. من کارهای تلویزیونی خودم رو خیلی دوست دارم اما فکر نکنم از این به بعد من رو در تلویزیون ببینید.اگر تجربه با سیروس مقدم و کارهاش هم نبود ، امسال این رو هم بازی نمی کردم . من هنوز با آقای لطیفی برای بودن در فیلم (( نردبانی برای آسمان )) بحث دارم. هنوز هم کلاس های بازیگری خودم رو دارم و فیلم می بینم و استادم هم از بزرگترین اساتید بازیگری در ایران است. پس دلیلی ندارد که خودم را برای نقشی که دوست ندارم بکشم.« به آقای رشید پور گفته بودند از من بپرسه که واقعا پول به مطبوعات می دم تا عکس من رو چاپ کنند؟ خب اگه می خواستم این کار رو بکنم لااقل یه عکس خوب میدادم تا چاپ کنند ! »


 مهم اتفاقاتی است که جلوی دوربین می افتد این بار با پررویی می گم که نه علاقه ای دارم که در فیلم آوانگاردی باشم و نه می فهمم و نه دوست دارم که بفهمم و ترجیح می دهم فقط ببینمش اما کار خوب تلوبزیون را به کار بد سینما ترجیح می دهم. دوربین هم مهم نیست که چیه مهم اون اتفاقیه که جلوی دوربین می افته. اما در هر مقطعی انسان یک جور فکر می کنه. من 2 تا کار پارسال ام رو می دونم که به خاطرشون می تونم سرم رو بالا بگیرم ، عیار 14 فیلمی بود که از لحظه به لحظه اش لذت بردم و من برای هر کسی که دوست اش دارم آرزو می کنم که با شهبازی کار کنه ؛ حالا کیف اش 2 برابر می شه اگر محمدرضا فروتن و کامبیز دیرباز هم باشند. به من که خیلی خوش گذشت.


 بازی نقش خاکستریبعد از شکرانه من گفتم که دیگر در تلویزیون بازی نمی کنم و در این یکسال هم پیشنهاد های خیلی خوبی رو از دست دادم تا اینکه آقای مقدم پیشنهاد سوم رو داد.خیلی دو دل بودم که برم یا نه ، به خاطر اینکه از اتفاقات سال قبل می ترسیدم . تا اینکه با آقای مقدم جلسه گذاشتم و با وجود اینکه فیلمنامه خیلی کامل و پخته ای نبود ، حس کردم کار خوبی می شه و چون تجربه کار با آقای علیرضا افخمی (فیلم نامه نویس روز حسرت ) رو در وفا داشتم و می دونستم که مدیوم تلویزیون رو می شناسه ، پیشنهاد رو قبول کردم. این یک نقش خاکستری و واقعیه.دلیل نمی شه که یک آدم وقتی کار بدی انجام می ده بدجنس باشه ، ممکنه زمانی منافع شخصی من ایجاب کنه کاری رو انجام بدم که در خلقیات من نمی گنجه ، اما اگر انجامش بدم ممکنه از یک مهلکه فرار کنم. اسم شخصیت مسعوده و من خیلی دوسش دارم. نقش برای من نا آشنا نبود ، یه آدمیه که نه منفیه نه مثبت ؛ کارهایی رو انجام می ده که می دونه شاید اشتباهه. این نقش به همه آدم ها نزدیکه من جمله خود من و اتفاقا به همین دلیل آدم رو درگیر می کنه. من فیلمی رو دیدم با بازی ادوارد نورتون و ریچارد گر ؛ داستان یک پسره که یک کشیش رو به قتل می رسونه. فکر میکنم دیدن اون فیلم خیلی به من کمک کرد.

  قرار بود زودتر از این ها همکاری کنیمپارسال همزمان از آقای سیروس مقدم برای دو کار آخرش (( اغما و پیامک از دیار باقی )) پیشنهاد کار داشتم که به دلیل ارادتی که به منصور سهراب پور داشتم ، اغما رو نرفتم و پیامک از دیار باقی رو بنا به دلایلی بازی نکردم با اینکه دوست داشتم با مقدم کار کنم. الان که دارم باهاش کار می کنم می فهمم که چرا کارهاش تا این حد خوبه ، چون آدم بسیار باهوش و زرنگیه.





 می خواهم در فیلم هندی بازی کنم اگر یک فیلم هندی به من پیشنهاد بشه بازی می کنم چون فیلم های هندی خوبی هم داریم. قبل از این هم یک پیشنهاد هندی داشتم که نتوانستم بازی کنم و حیف شد. دلیلش هم رقص و آواز این فیلم هاست.اما منتظرم یک فرصت پیش بیاید تا در یک فیلم هندی بازی کنم.من جسارت این کار رو دارم و هیچ مشکلی نمی بینم.


 در تاجیکستان محبوب شدمدر شکرانه انتظاری که داشتم بر آورده نشد ، نه به خاطر خود کار ، اون روی هم رفته اذیت کن نبود و مشکلی ایجاد نکرد.تنها ایرادش این بود که به درد ماه رمضان نمی خورد. در جشنی که سفارت تاجیکستان برای ما گرفت ، سفیر تاجیکستان گفت که کاری که شما در این سریال کرده اید سفارت های 2 کشور در این 20 سال نتوانسته اند انجام بدهند. این سریال در تاجیکستان خیلی مورد استقبال واقع شد و من حتی آنجا به عنوان بازیگر محبوب انتخاب شدم.

 

 تمرینات رزمی برای حرکت اول فیلم حرکت اول صحنه های حساس مبارزه ای داشت و من به مدت 3 ماه مربی رزمی داشتم. خیلی جدی تمرین می کردم. یادمه خود مربی آخرهای ماه سوم دیگه بریده بود ، اما من انگیزه کارو داشتم.نهایت کار این بود که من یک لگد اشتباه به مربی ام بزنم !!! البته چیز خطرناکی نبود جز اون قسمت طناب کشی اش که قرار شد آخر کار بگیریم. چون من تعهد سریال ماه رمضان رو دارم از آقای شایسته خواستم که فعلا فقط تمرین باشه و بعد از ماه رمضان اون صحنه رو بگیریم.« من اصولا خیلی رژیمی نیستم و رژِیم نمی گیرم و یواشکی غذا می خورم. ویژگی ام اینه که شکمو هستم و نمی تونم غذا نخورم. اما در عوض تحرک زیادی دارم.من سعی می کنم اون قدر بخورم که هوسم رو بگیره ؛ یک دکتر تغذیه به من گفته هر چیزی که دیدی بخور اما فقط 6 لقمه. »منبع : مجله زندگی ایده آل ( نیمه دوم شهریور 87 )
دسته ها : ایده آل
چهارشنبه بیست و هفتم 9 1387
X